محل تبلیغات شما
 

آنژیلا عطایی، مروری بر مجموعه­ی شعر فرزاد کریمی

"فعلا بدون نام" نخستین مجموعه­ی شعر فرزاد کریمی است که انتشارات مروارید آن را به بازار کتاب عرضه کرده است. مجموعه­ای از شعرهایی اغلب بدون نام که ما را در هزاره­های زندگی انسان عبور می­دهد و از اقلیما و شهرزاد و سلیمان به انسان سرگردان امروز می­رساند. این کتاب به راحتی با دو دیدگاه اسطوره­شناختی و روان­شناختی قابل خوانش و مطالعه است که اتفاقا با هم ارتباط نزدیکی دارند و البته در این میان نقد اسطوره­ای فرصت­های غیر­معمولی برای تقویت درک و شناخت ادبی اثر هنری فراهم می­آورد . امیل دورکیم، جامعه­شناس فرانسوی، اسطوره را محصول آگاهی جمعی و سرچشمه­ی خاطرات مشترک و انگاره­های اجدادی همه­ی انسان­ها می­داند، بنابراین حتی اقلیما در این کتاب که به قول شاعر تاویل اسطوره­های مادینه است، گم شده­ی همه­ی انسان­های معاصر است که همیشه یا دیر می­رسد یا هیچ وقت بر نمی­گردد.

از پس این­همه سال

این­همه هلهله

باز هم دیر آمدی .

باز هم دیر آمدی .

"صفحه­ی 60"

"فعلا بدون نام" کتاب اساطیر، صورت­های ازلی و نمادها­ست. ماری که دم خود را به دندان گرفته­است، جانورانی که در اساطیر با خدایان، مخصوصا خدایان مادر آمیخته­اند و صورت ازلی زن / مادر که بارها و به اشکال گوناگون در شعرهای این مجموعه دیده می­شوند:

این گرگ سفید

که حمله کرده­است به احشای من

مادر زیبایی­ست

"صفحه­ی 5

مادر زیبای شعر نخست که همان گرگ سفید است در بسیاری از شعرها به معشوقه­ی اثیری راوی / شاعر تبدیل می­شود. این زن کهن­الگویی که می­تواند مادری نیک باشد قادر است از جنبه­های وحشتناک ضمیر نا­هشیار خبر دهد:

این سوگ سیاووشان نیست

هلهله­ای  عقیم است

در دو راهی­های گلو

به سوگندان موکد

و عبور از ور گرم

من سیاووشم به آتش عذاب

دخت زیبای هاماوران!

روایت عشق با اقلیما در این کتاب، بستری است برای روایت آنچه در تاریخ اتقاق افتاده­است:

فجیع­ترین لحظه­ی حک شده برتن­ام

نقش دو چشم

یا دو قطره­ی زیتون

نقش مسلخی ابدی برای قربانی لحظه

من حامل فجایع بی­شمارم

به مقاومت زمان در تقویم تن

"صفحه­ی 72

در دنیای انسان بی­پناه این مجموعه، درخت زیتون تنها به بوی گوشت و گوگرد خو می­گیرد و نمی­تواند نشانی از صلح و آرامش باشد.حسن بزرگ به کار بردن کهن الگوها در شعر، ایجاد معناهای متعددی است که خواننده آنها را کشف می­کند. از نظر بارت، معنای ادبی هرگز نمی­تواند توسط خواننده به طور کامل تثبیت شود، زیرا سرشت بینا­متنی اثر ادبی خوانندگان را به مناسبات متنی تازه­ای می­برد و این یعنی آزادی از قدرت و اقتدار سنتی انگاره­ی "مولف"، مولفی که اکنون "مرده" است .

چنین کارکردی از بینامتنیت که اینجا نمودی از کاربرد کهن­الگوها در متن ادبی است- رویکردی پساساختارگرایانه دارد. بنابراین شعر فرزاد کریمی در این مجموعه متنی در هم تنیده از تاروپود خود شعرهاست و البته از آنجا که دیگر این زبان است که سخن می­گوید، نه شاعر، به کارگیری این تاروپود در هم تنیده از اساطیر- که پیش از این هم بارها شنیده و خوانده شده­است شعر را صرفا به دام ذهنیت می­اندازد. اتفاقی که به نظر می­رسد در بسیاری از شعرهای این مجموعه پیش آمده­است و البته به عقیده­ی هیوم زیبایی کیفیتی در خود اشیا نیست، بلکه تنها در ذهنی که به آنها می­اندیشد وجود دارد، ذهنیتی که به نظر می­رسد شاعر باید مراقب باشد تا او را در دنیای شخصی­اش محصور نکند و اتقاقا در تعداد کمی از شعرهای این مجموعه مثل شعر صفحه­ی 24، همه­ی تخیل شاعر در خدمت دنیای شخصی اوست که به ضرر این شعرها تمام شده­است.

با این­حال در این مجموعه اغلب شعرها فرم و ساختار محکمی دارند، به جز چند شعر آغاز این مجموعه که به نظر می­رسد بندهای پایانی آسیبی برای استحکام پایان بندی این شعرهاست. بهترین اتفاق این مجموعه فال­فروش شعر صفحه­ی 68 است که باعث می­شود از قونیه، بلخ و سمرقند فاصله­ بگیریم و معشوق را این جهانی ببینیم. بند پایانی این شعر را بخوانیم:

شب میان میدان می­رقصید

صبح .

صدای بوق

رقص فواره­ها

فال می­فروشم آقا

شاعر در این شعر نشان­داده است که می­تواند از جهانی صرفا اساطیری بیرون آمده و تا چهارراه ولی عصر و میدان انقلاب جلو بیاید. فرزاد کریمی جز آن که گاهی عنصر عاطفه را در شعرها کم­رنگ کرده­است سعی­کرده از تعاریف مربوط به زیبا­شناختی فاصله نگیرد. هر چند که به نظر می­رسد همچنان عاطفه­مندی در شعر راز ماندگاری آن است حتی اگر تا آن­جا پیش رود که خود شعر نیازی به اثبات شعر بودن خود نداشته­باشد.

به عقیده­ی مالارمه، شعر را با اندیشه­ها نمی­نویسند، با کلمه­ها می­نویسند بنابراین شعر، با معطوف شدن به خود، تکثر معنایی خودش را پی­ریزی می­کند، به این ترتیب شعر معنایی جز فرمش ندارد و فرمش مولد معناست، اما این به آن معنا نیست که شعر صرفا بازی زبانی و بازی با کلمات است. فرزاد کریمی در این مجموعه به خوبی نشان می­دهد که کلمه و زبان را می­شناسد و می­داند شناختن کلمات قرار نیست شاعر را به­دام بازی­های زبانی بیاندازد. کلمات در مجموعه­ی" فعلا بدون نام" به کار نامیدن چیزها می­آیند. به قول هایدگر: آنجا که شعر چیزها را می­نامد آنها را به روشنی می­خواند تا آنچه نیست به عیان در آید.   

منابع

1-    ترقی گلی، بزرگ بانوی هستی، انتشارات نیلوفر، 1392

2-    گرین ویلفرد، مورگان لی، ویلینگهم جان، مبانی نقد ادبی، ترجمه­ی فرزانه طاهری، انتشارات نیلوفر، 1391

3-    هایدگر مارتین، شعر، زبان و اندیشه­ی رهایی، ترجمه­ی دکتر عباس منوچهری، انتشارات مولی، 1389

4-    آلن گراهام، بینامتنیت، ترجمه­ی پیام یزدانجو، نشر مرکز، 1392

 

منتشر شده در رومه قانون، دوم اسفند96

نگاهی به مجموعه شعر « تناهی» اثر روزبه سوهانی

آسیب‌شناسی جوایز شعر در ایران

تاملی بر وضعیت شعر در سال 97

شعر ,هم ,کریمی ,صفحه­ی ,می­رسد ,فرزاد ,این مجموعه ,که به ,است که ,در این ,بدون نام

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها